صفات ظاهري و باطني و اخلاق آن حضرت: حضرت كاظم (علیه السلام) داراي قامتي معتدل بود .صورتش نوراني و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود .بدن شريفش از زيادي عبادت ضعيف شد , ولي همچنان روحي قوي و قلبي تابناك داشت .امام كاظم به تصديق همه مورخان , به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است .موسي بن جعفر از عبادت و سختكوشي به عبد صالح معروف و درسخاوت و بخشندگي مانند نياكان بزرگوار خود بود .بدره هاي ( كيسه هاي ) سيصدديناري و چهارصد ديناري و دو هزار ديناري ميآورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي كرد .از حضرت موسي كاظم روايت شده است كه فرمود : پدرم ( امام صادق - ع - ) پيوسته من را به سخاوت داشتن و كرم كردم سفارش مي كرد .امام (علیه السلام) با آن كرم و بزرگواري و بخشندگي خود لباس خشن بر تن ميكرد ,چنانكه نقل كرده اند : امام بسيار خشن پوش و روستايي لباس بود و اين خودنشان ديگري است از بلندي روح و صفاي باطن و بياعتنايي آن امام به زرق و برقهاي گول زننده دنيا . امام موسي كاظم (علیه السلام) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه ومهربان بود .هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود , و پنهان و آشكار به آنهاكمك مي كرد .برخي از فقراي مدينه او را شناخته بودند اما بعضي - پس از تبعيدحضرت از مدينه به بغداد - به كرم و بزرگواريش پي بردند و آن وجود عزيز راشناختند .امام كاظم (علیه السلام) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادي داشت .قرآن را باصدايي حزين و خوش تلاوت ميكرد .آن چنان كه مردم در اطراف خانه آن حضرت گردميآمدند و از روي شوق و رقت گريه مي كردند .بدخواهاني بودند كه آن حضرت واجداد گراميش را - روي در روي - بد ميگفتند و سخناني دور از ادب به زبان ميراندند , ولي آن حضرت با بردباري و شكيبايي با آنها روبرو ميشد , و حتي گاهي با احسان آنها را به صلاح ميآورد , و تنبيه ميفرمود .تاريخ , برخي از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است .لقب كاظم از همين جا پيدا شد . كاظم يعني :نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر كسي يا كساني بوده كه از راه جهالت و ناداني يا به تحريك دشمنان به اين كارهاي زشت و دور از ادب دست ميزدند .رفتار حكيمانه و صبورانه آن حضرت (علیه السلام) كم كم , بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت (علیه السلام) را روشن ميساخت , اما آنجا كه پاي گفتن كلمه حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگري - پيش ميآمد , امام كاظم (علیه السلام) ميفرمود : قل الحق و لو كان فيه هلاكك يعني : حق را بگو اگرچه آن حقگويي موجب هلاك تو باشد . ارزش والاي حق به اندازهاي است كه بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند .در فروتني - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود .با فقرامينشست و از بينوايان دلجويي ميكرد .بنده را با آزاد مساوي ميدانست وميفرمود همه , فرزندان آدم و آفريده هاي خداييم .از ابوحنيفه نقل شده است كه گفت : او را در كودكي ديدم و از اوپرسشهايي كردم چنان پاسخ داد كه گويي از سرچشمه ولايت سيراب شده است .براستي امام موسي بن جعفر (علیه السلام) فقيهي دانا و توانا و متكلمي مقتدر و زبردست بود .محمد بن نعمان نيز ميگويد : موسي بن جعفر را دريايي بيپايان ديدم كه ميجوشيدو ميخروشيد و بذرهاي دانش به هر سو مي پراكند . زنان و فرزندان حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) : تعداد زوجات حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) روشن نيست .بيشتر آنها از كنيزان بودند كه اسير شده و حضرت موسي كاظم (علیه السلام) آنها را ميخريدند و آزاد كرده يا عقد مي بستند . نخستين زوجه آن حضرت تكتم يا حميده يا نجمه داراي تقوا و فضيلت بوده و زني بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا (علیه السلام) است .فرزندان حضرت موسي بن جعفر را 37 تن نوشته اند : 19 پسر و 18 دختر كه ارشد آنها حضرت علي بن موسي الرضا (علیه السلام) وصي و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسي ( شاهچراغ ) كه در شيراز مدفون است .حضرت محمد بن موسي نيز كه در شيراز مدفون است .حضرت حمزه بن موسي كه در ري مدفون ميباشد .از دختران آن حضرت , حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است , و قبه و بارگاهي با عظمت دارد .ساير اولاد و سادات موسوي هريك مشعلدار علم و تقوادر زمان خود بوده اند , كه در گوشه و كنار ايران و كشورهاي اسلامي پراكنده شده , و در همانجا مدفون گرديده اند , روحشان شاد باد . صفات و سجاياي حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام): موسي بن جعفر (علیه السلام) به جرم حقگويي و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زنداني شد .حضرت موسي بن جعفر را به جرم فضيلت و اينكه از هارون الرشيد درهمه صفات و سجايا و فضائل معنوي برتر بود به زندان انداختند .شيخ مفيد درباره آن حضرت ميگويد : او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود , زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت .اين جمله را زياد تكرار ميكرد : اللهم اني أ سألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب ( خداوندا در آن زمان كه مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام كه در برابر حساب اعمال حاضرم كني عفو را به من ارزاني دار ) .امام موسي بن جعفر (علیه السلام) بسيار به سراغ فقرا ميرفت .شبها در ظرفي پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلي به فقراي مدينه ميرساند , در حالي كه آنها نمي دانستند از ناحيه كسي است . هيچكس مثل او حافظ قرآن نبود , با آواز خوشي قرآن ميخواند , قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعي به دل ميداد , شنوندگان از شنيدن قرآنش ميگريستند , مردم مدينه به او لقب زين المجتهدين داده بودند . مردم مدينه روزي كه از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند , شور و ولوله و غوغايي عجيب كردند . آن روزها فقراي مدينه دانستند چه كسي شبها و روزها براي دلجويي به خانه آنها ميآمده است .مادر امام موسي بن جعفر(علیه السلام)، حميده اندلسيه از اشراف اعاجم بود و حضرت صادق(علیه السلام) درباره‏اش مي ‏فرمود: حميده از هر ناپاكي ، پاكيزه است. او مانند شمش طلاست. پيوسته ملائكه از او حراست مي ‏كردند تا اينكه به سبب كرامتي كه از سوي حق تعالي براي من و حجت ‏بعد از من است ، به دستم رسيد. ديار و تبار و كنيه‏اش : حميده دختر صاعد بربري ازديار اندلس بود كه با لقب لولوه از او ياد مي ‏شد بانويي باورع و مورد اعتمادبود. توضيح واژه بربر: بربر مردمي از ساكنان شمال غرب افريقا بودند و جمع اين‏ واژه برابر و برابره است. بربر از واژه يوناني باربار به معني غيريوناني است. مانند عجم به معني غير عرب. آتني ‏هاي غير يوناني ‏ها را بربر مي ‏گفتند، چنانكه در داستانهاي ما غير ايراني را تور گرفته‏اند و عرب غير عرب را عجم ، غالبا تصور مي ‏كنند كه بربر يوناني به معني وحشي است ولي تصور نمي ‏رود چنين باشد زيرا در كتاب هرودوت مي ‏گويد: لاسدموني ‏ها (اهالي شبه جزيره پلوپونس) پارسي ‏ها را به جاي ‏بربر خارجي گويند. لذا اينجا منطقي است كه استنباط كنيم: آتني ‏ها جاي خارجي ‏بربر مي ‏گفتند. ابوالمنذر معتقد است كه بربرها از فرزندان فاران بن عمليق‏اند و شرقي مي ‏گويد: بربر عمليق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشليخ فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است و برخي معتقدند: عمليق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است. و انس بن مالك از حضرت رسول(صلی الله علیه واله) حديثي به اين صورت نقل مي ‏كند: «... كان يقول‏تزوجوا في نسائهم ...» با زنهاي آنها ازدواج كنيد. از بردگي تا همسري امام. عكاشه از امام باقر(علیه السلام) سؤال كرد چرا براي امام صادق(علیه السلام) همسري اختيار نمي ‏كنيد؟ او كه به سن ازدواج رسيده است؟ امام باقر(علیه السلام) كه در برابرش كيسه‏اي پول سربسته بود، فرمود: به زودي برده‏فروشي ‏از اهل بربر مي ‏آيد و در دارميمون منزل مي ‏كند با اين كيسه پول، همسري برايش‏انتخاب مي ‏كنم. عكاشه مي ‏گويد مدتي گذشت تا آنكه ما روزي خدمت امام باقر(علیه السلام) رسيديم. فرمود: مي ‏خواهيد شما را از آمدن برده‏فروشي كه گفته بودم، آگاه سازم؟ برويد و با اين كيسه پول از او كنيزي انتخاب كنيد. ما نزد برده فروش آمديم. گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترك بيمار كه يكي از ديگري بهتر است. گفتيم: آنها را بياوريد تا ببينيم، وقتي آورد يكي را انتخاب كرديم و قيمتش راپرسيديم. گفت: به هفتاد اشرفي . گفتيم: او را به همين كيسه پول مي ‏خريم هر چه‏بود، ما نمي ‏دانيم در آن چقدر است. مردي كه موهاي سر و رويش سفيد بود جلوتر آمد و گفت: باز كنيد و بشماريد،برده‏فروش گفت: بازكنيد ولي اگر از 70 اشرفي دو جو هم كمتر باشد، نمي ‏فروشم. پيرمرد گفت: نزديك بياييد، ما نزديكش رفتيم و مهر كيسه را باز كرديم واشرفي ‏ها را شمرديم بي ‏كم و زياد، 70 اشرفي بود. به اين ترتيب نزد امام باقر(علیه السلام) آمديم. وي مي ‏گويد: امام باقر(علیه السلام) كه قبلا ما را از اين واقعه مطلع كرده بود، خدا راستايش كرد و به دختر فرمود: نامت چيست؟ گفت:حميده، فرمود:حميده باشي در دنياو محموده باشي در آخرت. آيا دوشيزه هستي ؟ گفت:آري . برده فروش گاه نزد من مي ‏آمد، ولي خدا مردي را كه سر و ريش سفيدي داشت، بر اومسلط مي ‏كرده. او چنان سيلي بر برده‏فروش مي ‏زد كه از نزد من برمي ‏خاست، چند بارنزد من نشست و پيرمرد هم چند بار به او سيلي زد. امام رو به فرزندش كرد و فرمود: اي جعفر اين دختر را نزد خود ببر و به اين‏طريق بهترين شخص روي زمين يعني موسي بن جعفر(علیه السلام) از او متولد شد. بانوي فقيه وامين : آن بانو آنقدر نسبت‏به احكام و مسائل فقهيه و عالم بود كه حضرت صادق(علیه السلام) امر مي ‏فرمود تا بانوان در اخذ مسائل احكام به او رجوع نمايند. و چنان مورداعتماد بود كه هرگاه امام صادق(علیه السلام) اراده تقسيم حقوق اهل مدينه را داشت، به ام‏فروه و همسرش حميده واگذار مي ‏نمود. ميلاد نور : ابوبصير مي ‏گويد: سالي كه حضرت‏امام موسي (علیه السلام) متولد شد، در خدمت‏ حضرت صادق(علیه السلام) در سفر حج‏بودم. وقتي به منزل ابواء رسيديم، حضرت براي ما چاشت‏ خواست. در بين خوردن غذا پيكي از طرف حميده به نزد حضرت آمد و خبر داد كه حميده مي ‏گويد اثر وضع حمل درمن ظاهر شده است و اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست. حضرت با خوشحالي برخاست‏و به سوي خيمه رفت اندك زماني بعد بازگشت، چهره‏اش شگفته و خندان بود وآستينهايش را بالا زده بود. گفتيم خدا هميشه لبهايتان را خندان و دلتان راشادان كند، حميده در چه حال بود؟ فرمود:حق تعالي پسري به من عطا كرد كه بهترين خلق خداست و حميده مرا به‏موضوعي از او خبر داد كه من از او آگاهتر بودم. ابوبصير گفت: فدايت‏ شوم به چه چيزي خبر داد؟ فرمود: حميده گفت: وقتي آن مولود مبارك آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت و سرخود را به سوي آسمان بلند كرد. به او گفتم كه علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامي كه بعد از او هست، چنين است. امام صادق(علیه السلام) مي ‏فرمود: شبي كه نطفه جدم امام سجاد (علیه السلام) منعقد شد فرشته‏اي ‏ظرفي را كه شربت در آن بود نزد امام حسين(علیه السلام) آورد، شربتي كه از آب روان‏تر، ازكره نرم‏تر، از عسل شيرين‏تر، از برف خنك‏تر و از شير سفيدتر بود، پس از آشاميدن،نطفه جدم بسته شد. نطفه من نيز به همين ترتيب بسته شد و آنگاه كه نوبت‏به انعقاد نطفه پسرم موسي (علیه السلام) رسيد، فرشته‏اي نزدم آمد از همان شربت‏به من داد و نطفه پسرم كه تازه‏متولد شده، بسته شد. «بنابراين از آنچه كه خدا به من داده، شادمانم. به اين پسر توجه داشته باشيدو بدانيد كه به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست ...» وقتي كه اين فرزنددستش را بر زمين بگذارد، منادي از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلي به‏اسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا مي ‏كند (اي فلان فرزند فلان ثابت ‏باش) به خاطر عظمت ‏خلقتت، از براي تو و متوليان تو رحمت ‏خود را واجب گردانيدم، و بهشتم رابخشيدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانيدم. به عزت و جلالم قسم كسي را كه‏با تو دشمني كند، به شديدترين عذابهايم مبتلا گردانم هر چند در دنيا به خاطروسعت رحمتم آنها را روزي بدهم. امام در ادامه فرمود: وقتي كه نداي منادي تمام شد، او در حالي كه دستش را روي ‏زمين نهاده و سرش را به سوي آسمان كرد، جواب مي ‏دهد و مي ‏گويد: شهدالله انه لا اله الا هو والملائكه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزيز الحكيم. زماني كه اين آيه را تلاوت كرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا مي ‏فرمايد و سزاوار زيارت روح در ليله القدر مي ‏گرداند. پرسيدم: مگر روح همان جبرئيل نيست؟ فرمود: جبرئيل از ملائكه است و روح خلقي اعظم از ملائكه است مگر چنين نيست كه‏خداوند تبارك و تعالي مي ‏فرمايد: «تنزل الملائكه و الروح في ليله القدر» دراين شب فرشتگاه و روح را نازل مي ‏گرداند. جشن تولد : شيخ برقي از منهال قصاب روايت كرده است: از مكه به قصد تشرف به‏مدينه بيرون شدم. همين كه به ابواء رسيدم، ديدم حق تعالي مولودي به حضرت‏صادق(علیه السلام) عطا فرمود. ايشان يك روز بعد از من وارد مدينه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من هم‏در طعام آن حضرت حاضر شدم.چندان غذا مي ‏خوردم كه تا روز ديگر كه بر سفره آن وارد مي ‏شدم، ديگر محتاج به‏طعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان كه از سنگيني طعام بربالش تكيه مي ‏دادم. روياي راستين حميده از زماني كه مادر حضرت رضا(علیه السلام) نجمه راخريد، ياد مي ‏كرد و مي ‏فرمود: حضرت رسول(صلی الله علیه واله) را در خواب ديدم كه به من مي ‏فرمود: اي حميده نجمه را به فرزندت موسي ببخش زيرا به زودي فرزندي از او متولد مي ‏شود كه بهترين روي زمين است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم. زماني كه امام رضا (علیه السلام) به دنيا آمد، حميده، نجمه را طاهره ناميد. حديث وداع : شيخ صدوق از ابي ‏بصير نقل مي ‏كند براي تسليت ‏حضور حميده رسيدم، او گريست آنگاه فرمود، اي ابا محمد اگر مي ‏ديدي امام صادق را كه قبل از رحلت چه‏ حالي داشت تعجب مي ‏كردي . چشمانش را باز كرد و فرمود: همه خويشاوندان و اهلم را جمع كنيد. همه را فراخوانديم. حضرت به سوي همه نظر كرد و فرمود: «ان شفاعتنا لاينالها مستخفا بالصلوه‏» همانا شفاعت ما به كساني كه نماز را سبك بشمارند نمي ‏رسد. فرزندان حميده : او فرزندان ديگري نيز داشت در تاريخ ولادت موسي بن جعفر(علیه السلام) آمده‏است: مادرش حميده بربريه اندلسيه بود كه ام ولد نيز ناميده مي ‏شود فرزندانش‏عبارتند از: اسحاق و فاطمه. اسحاق (آفتاب عريض) : اسحاق مردي فاضل باورع و مجتهد و صالح بود كه از او حديث روايت كرده‏اند. او چنان مورد اطمينان بود كه‏هر گاه ابن كاسب از او حديثي نقل مي ‏كرد، مي ‏گفت مرا ثقه رضي اسحاق بن جعفر(علیه السلام)حديث كرد و او به امامت ‏برادرش موسي بن جعفر(علیه السلام) قائل بود. اسحاق از پدرش براي امامت‏برادرش، حضرت موسي بن جعفرعليه السلام روايت نقل‏كرده است و صاحب عمده الطالب مي ‏گويد: او شبيه‏ترين مردم به رسول خدا(صلی الله علیه واله) بود و مادرش مادر امام موسي (علیه السلام) بود. او محدثي جليل بود تا آنجايي كه طايفه‏اي از شيعه ‏مدعي امامت او بودند ... اسحاق معروف به عريضي بود زيرا در عريض به دنيا آمد و كنيه‏ اش ابامحمد بود و شيخ طوسي در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امام‏ صادق (علیه السلام) شمرده است و از او حديث نقل مي ‏كند. شيخ مفيد با تاكيد بسيار از وي با اين عبارت ستايش مي ‏كند « او از اهل فضل و صلاح و ورع و اجتهاد بود. وي محدثي جليل‏القدر بود. چنانكه گروهي از شيعيان مدعي ‏امامت او شده‏اند، هرگاه سفيان بن عتينه از او روايت مي ‏كرد، او را مورد ستايش‏قرار داده، مي ‏گفت: «هو من اقل المعقبين من ولد جعفر الصادق(علیه السلام) عددا.» سادات بني زهره : نسب بني ‏زهره كه ساكن حلب و خانواده جليلي بودند به اسحاق بن جعفر منتهي مي ‏شود. از جمله ايشان مي ‏توان از ابوالمكارم حمزه بن علي بن زهره حلبي ‏عالم فاضل جليل، نويسنده آثار علمي فراواني در كلام و امامت و فقه و نحو نام‏برد. همچنين از جمله آثار او «غنيه النزوع الي علمي الاصول و الفروع‏» است. او، پدرش، جدش و برادرش، عبدالله از اكابر فقهاء اماميه‏اند. آيه‏الله علامه حلي ‏اجازه كبيره معروفه را براي بنوزهره نوشته است. مردان پولادين در حلب : سيد شريف تاج‏الدين بن محمد بن حمزه بن زهره در كتاب غايه‏الاختصار في اخبار البيوتات العلويه المحفوظه من الغبار در ذكر بيت اسحاقيين‏مي ‏نويسد: حمد خدا را كه ما را از بيت زهره قرار داد كه نقباء حلب مي ‏باشند. جدشان زهره ‏بن ابي ‏المواهب علي ، نقيب حلب بن محمد بن نقيب حلب ابن ابي ‏سالم محمد مرتضي مدني ‏است كه از مدينه به حلب آمد. ابن احمد مدني كه مقيم حران بود. سادات ديباجي : به محمد بن جعفر به جهت‏حسن و جمال و كمالش ديباجه مي ‏گفتند. وي ‏مردي سخي و شجاع بود و با راي زيديان در خروج با شمشير موافقت داشت و در ايام ‏مامون در سنه‏199 در مدينه خروج كرد و مردم را به بيعت‏ با خود فرا خواند، اهل‏مدينه با او به عنوان امير مؤمنين بيعت كردند. او مردي قوي ‏القلب و عابد بود. هميشه يك روز روزه مي ‏گرفت و يك روز افطار مي ‏نمود. هرگاه از منزل خارج مي ‏شد، لباسش را به برهنه‏اي مي ‏داد. هر روزي گوسفندي براي ‏ميهمانان خود ذبح مي ‏كرد. وي به طرف مكه رفت و با جماعتي از طالبيين كه حسين و حسن افطس و محمد بن سليمان بن داود بن حسن مثني و محمد بن حسن معروف به اسليق ‏و علي بن حسين بن عيسي بن زيد و علي بن حسين بن زيد و علي بن جعفر بن محمد ازجمله ايشان بودند. با هارون بن‏ مسيب جنگ كرد و بسياري از افراد لشكر هارون را كشت آنگاه دست از جنگ برداشت. هارون بن‏مسيب حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) را به رسالت ‏به نزد محمد بن جعفر فرستاد و او را به صلح دعوت كرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء كرد و آماده جنگ ‏شد. هارون نيز لشكري فرستاد و محمد را با طالبيين در آن كوهي كه منزل داشتند، محاصره كردند و تا سه روز مدت محاصره طول كشيد و آب و طعام ايشان تمام گشت، اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلين‏ پوشيده به خيمه هارون بن مسيب رفت و از براي اصحاب خود امان خواست. هارون نيز به وي امان داد. از تاريخ قم نقل است كه محمد ديباج در جرجان وفات يافت در وقتي كه مامون به عراق مي ‏رفت در سنه‏203 و مامون بر او نماز گزارد و درجرجان او را دفن كرد. مبارزات امام كاظم (علیه السلام): آنچه پيشوايان الهي را از ديگران ممتاز ساخته ، گستره وجودي و جامعيت ارزشهاي ‏انساني آنان است. زماني آنان را در هاله‏اي از عشق دلدار، و دلي بي ‏تاب از حب‏ يار مي ‏بيني كه زمزمه‏هاي روح ‏نواز آنان طبيعت را ميهمان ملكوت و همنواي خلوت انس‏ساخته است. به تعبير قرآن كريم كوه ها و مرغان را بآهنگ «تسبيح و نغمه تنزيه‏» مسخر داود گردانيديم. و ديگر بار آنها را مبارزي خستگي ‏ناپذير مي ‏يابي كه‏ فريادشان ملتي را حيات و زندگي بخشيده و نامردمي ‏ها را به تحقير كشانده است واين در حالي است كه دستان پر مهر و عاطفه‏اش جهاني از شكوفه‏هاي اميد و رحمت رابه درماندگان و بيچارگان هديه مي ‏كند و خود چهار تكبير بر همه آنچه دنيايي است ‏زده و زاهدانه‏ترين زندگي را براي خويش برگزيده است. كاظم آل محمد(علیه السلام) ستاره‏اي از اين منظومه است كه درخشش وجوديش انعكاس فضيلتهاي ‏همه نيك ‏سيرتان تاريخ مي ‏باشد. سجده‏هاي طولاني و چشمان باراني ‏اش، از عشقي پايدار و ايماني عميق به ساحت قدس ربوبي حكايت مي ‏كند چنانكه در زيارت آن بزرگوارمي ‏خوانيم: «حليف السجده الطويله و الدموع الغريزه‏»، زندگي ‏اش با سجده‏هاي ‏طولاني و چشمان اشكبار همراه بود. جهاني از شكوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلي ساخته و بي ‏اعتنا به قدرتمندان‏ خودخواه، معجزه ايمان و دين را فرا راه حق‏جويان قرار داده است ابعاد وجودي ‏آن بزرگوار داستاني زيبا و شنيدني دارد كه در چشم‏ اندازهاي محدود انسانهاي ‏معمولي قرار نمي ‏گيرد آنچه وظيفه است اينكه ساحل‏ نشين درياي وجودي ‏اش گرديم شايد نسيم صبحگاهي به قلب نوازشي دهد و به پيامي آشنا، جان را طراوتي تازه بخشد. همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي به پيام آشنايي ، بنوازد آشنا را در راستاي همين وظيفه بخشي از مبارزات سياسي آن حضرت را مورد مطالعه قرار مي ‏دهيم ‏و آرمان تشكيل حكومت اسلامي را كه در سيره عملي حضرتش جلوه‏اي حماسي و دل‏انگيز يافته است ‏به نظاره مي ‏نشينيم و ظهور اين جلوه را در پنج محور يادآور مي ‏شويم: الف تجلي آرمان حكومت اسلامي در مناظره با هارون ، امام موسي ابن‏جعفر(علیه السلام) مناظرات گوناگوني با هارون الرشيد خليفه عباسي داشته‏اند كه در قسمتي از آن طرد حكومت هاروني و آرمان تشكيل حكومت الهي به رهبري امامان معصوم به صراحت ‏بيان‏ شده است. در تاريخ مي ‏خوانيم: روزي هارون به امام كاظم مي ‏گويد كه مرزهاي فدك را معلوم كن تا آن را به تو برگردانم. امام(علیه السلام) از جواب امتناع مي ‏كند. هارون ‏پيوسته اصرار مي ‏ورزد. امام(علیه السلام) مي ‏فرمايد: من آن را جز با حدود واقعي ‏اش نخواهم‏گرفت. هارون كه به اصرار خواستار تعيين حدود مي ‏شود. امام مي ‏فرمايد: اگر من ‏حدود آن را باز گويم مسلما موافقت نخواهي كرد. هارون سوگند ياد مي ‏كند كه درصورت تعيين حدود آن را برمي ‏گردانم. امام (علیه السلام) فرمود: اما حد اول آن سرزمين عدن است. در اين هنگام هارون چهره‏اش‏دگرگون گشت و با شگفتي گفت: ادامه بده. امام(علیه السلام) فرمود: و حد دوم آن سمرقند است. براي بار دوم ناراحتي هارون بيشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفريقا. در حالي كه صورت هارون از شدت ناراحتي سياه شده بود، حضرت فرمود: و حد چهارم ‏آن سواحل درياي خزر و ارمنستان. حضرت حدود كشور اسلامي كه آن روز، هارون برآن حكومت داشت ‏بيان كرد . هارون گفت: فلم يبق لنا شي ‏ء فتحول الي مجلسي : پس چيزي براي ما باقي نماند برخيز جاي من بنشين. امام فرمود: من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعيين كنم، هرگز آن را نخواهي داد. سالي در سفر مكه هنگامي كه هارون امام را در كنار كعبه مي ‏بيند به حضرت مي ‏گويد: تو هستي كه مردم پنهاني با تو بيعت كرده تو را به پيشوايي برمي ‏گزينند؟ امام‏فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم‏»، من بر دل‏ها و قلب‏هاي مردم‏ حكومت مي ‏كنم و تو بر تن‏ها و بدن‏ها و بر همين مطلب تاكيد دارد آنچه را كه‏ مرحوم مجلسي نقل مي ‏كند روزي امام در كاخ هارون با او روبرو شد. هارون از حضرت مي ‏پرسد اين خانه چگونه است. حضرت در پاسخ مي ‏فرمايد: «هذا دار الفاسقين‏»: اين خانه فاسقان است و سپس اين آيه شريفه را تلاوت مي ‏كند: به‏زودي دور خواهم نمود از آيات خود آنها را كه به ناحق در زمين دعوي بزرگي كنند كه هر نشانه از نشانه‏هاي الهي را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه هدايت‏ را بينند آن را نمي ‏پيمايند برعكس اگر گمراهي را مشاهده كنند آن را پيش گيرند و اين بدان جهت است كه آيات الهي را دروغ مي ‏پندارند و از آن غفلت مي ‏ورزند. هارون مي ‏گويد: پس اين خانه از كيست؟ امام پاسخ مي ‏دهد: براي شيعيان ما سبب آرامش و براي دشمنان ما آزمايش است. سپس‏هارون مي ‏گويد: فما بال صاحب الدار لا ياخذها قال اخذت منه عامره و لا ياخذها الا معموره: پس چرا صاحب خانه آن را پس نمي ‏گيرد. حضرت فرمود: موقعي اين خانه از او گرفته شده است كه آباد بوده است و زماني آن‏ را پس خواهد گرفت كه آباد شده باشد بدين معنا كه آن را زماني تحويل خواهيم ‏گرفت كه آباداني آن ممكن باشد و هنوز زمان آن فرا نرسيده است و همين عامل اصلي ‏نگراني هارون از آن حضرت بود كه در جلسات خصوصي از آن پرده برمي ‏داشت. چنانكه در پاسخ فرزندش مامون كه مي ‏پرسد چرا از كمك مالي كه براي امام متعهد شده بود دريغ مي ‏ورزد. مي ‏گويد به خاطر اينكه از موسي ابن‏جعفر بر حكومت ‏خويش بيم‏ دارم. طرد شعار بني ‏عباس: بر اساس انتساب به رسول گرامي اسلام به حكومت‏خويش‏مشروعيت مي ‏بخشيدند. آن حضرت بر اساس همين انتساب و دليلهاي متقن قرآني و شرعي ‏اثبات نمود كه عترت پيامبر(صلی الله علیه واله) از اين جهت ‏شايستگي بيشتري دارند زيرا كه آنهافرزند پيامبر(صلی الله علیه واله) محسوب مي ‏شوند. در يكي از اين مباحثات، هارون مي ‏پرسد چرا شما خود را فرزند پيامبر(صلی الله علیه واله) قلمداد مي ‏كنيد در حالي كه شما فرزند دختر رسول خداهستيد و فرزند دختر را نمي ‏توان در شمار فرزندان به حساب آورد. حضرت از هارون‏مي ‏خواهد كه او را از جواب معذور دارد. هارون نمي ‏پذيرد. حضرت آيه زير را تلاوت‏مي ‏كند: «و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذالك نجزي ‏المحسنين و زكريا و يحيي و عيسي ...» و مي ‏فرمايد در اين آيه عيسي در شمارفرزندان نوح پيامبرآمده است ‏با اينكه براي عيسي پدري نبوده است و فقط ازناحيه مادرش مريم به نوح نسبت دارد ما نيز از فرزندان پيامبر(صلی الله علیه واله) هستيم از جهت‏مادرمان فاطمه(سلام الله علیها). و آنچه كه اين رويارويي را بيشتر روشن مي ‏كند جرياني است كه نويسنده كتاب‏احتجاج نقل مي ‏كند: «چون هارون به مدينه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسول‏گرامي اسلام شد. روبروي قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت: السلام عليك يابن عم، سلام بر تو اي پسرعمو، در اين هنگام موسي بن‏جعفر(علیه السلام) نزديك‏ قبر آمد و فرمود: السلام عليك يا رسول‏الله، السلام عليك يا ابه، سلام بر تو اي ‏رسول خدا و سلام بر تو اي پدر. در اين هنگام چهره هارون دگرگون گشت و خشم درچهره‏اش نمايان گشت.» به اين ترتيب امام(علیه السلام) آن‏چه را كه هارون مي ‏خواست‏بدان‏وسيله خود را شايسته خلافت قلمداد كند از بين برد و دليل شايستگي خويش دانست. نفوذ در درون نظام حكومت: امام موسي بن‏جعفر(علیه السلام) جهت ‏سامان دادن به مبارزات‏ سياسي و حمايت از نيروهاي شيعي برنامه‏اي تدارك ديد كه بر اساس آن نيروهاي فعال ‏و مطمئن در مسووليتهاي كليدي حكومت قرار مي ‏گرفتند كه يكي از اعضاي فعال آن علي ‏بن‏يقطين بود. علي بن‏يقطين بارها از امام(علیه السلام) خواست كه اجازه دهد از مسووليتهاي ‏خويش در حكومت‏بني ‏عباس كنار رود لكن امام(علیه السلام) بدان رضايت نداد و او را با كلمات‏زير دلگرم نمود كه شايد خداوند به وسيله تو شكسته احوالي ‏ها را جبران و آتش‏فتنه مخالفان را از دوستان خويش دفع كند. و مرتبه ديگر بدو فرمود: خداوند اوليائي در ميان ستمگران دارد كه به وسيله‏آنان از بندگان نيك خود حمايت مي ‏كند و تو از اولياء خدايي . كار علي بن‏يقطين در چهار جهت متمركز بود: 1 رساندن اطلاعات داخلي دربار به امام(علیه السلام) مرحوم مجلسي مي ‏نويسد زماني كه قيام‏شهيد حسين فخ سركوب شد سرهاي آنان به همراه عده‏اي اسير براي موسي فرزند مهدي ‏از خلفاي بني ‏عباس فرستاده شد. او دستور داد كه اسرا كشته شوند و از ديگرعلويين سخن به ميان آورد تا اينكه به نام امام موسي بن‏جعفر(علیه السلام) رسيد با خشم ‏زياد اظهار داشت كه حسين به دستور او قيام كرده است زيرا او وصي اين خاندان‏است. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم در اين زمان بود كه علي بن‏يقطين ‏جريان را به صورت مكتوب به حضور امام تقديم داشت و آن حضرت را از اين تصميم باخبر نمود. امام عده‏اي از شيعيان و اهل بيت ‏خود را احضار نمودند و در اين باره‏با آنان به گفتگو پرداختند. آنان پيشنهاد نمودند كه حضرت خود را براي مدتي ‏مخفي نمايد كه حضرت بدانان بشارت مرگ «موسي ‏» خليفه عباسي را داد. 2 پشتيباني مالي از امام(علیه السلام) مرحوم كشي در رجال خود مي ‏نويسد: علي بن‏يقطين‏نامه‏ها و اموال فراواني را توسط دو نفر از معتمدين خويش براي امام ارسال داشت‏قرار ملاقات در بيرون مدينه در محلي به نام «بطن الرمه‏» بود. امام شخصا طبق ‏قرار در آن مكان حضور يافت و اموال را از آنان تحويل گرفت. سپس نامه‏هايي ازآستين خود بيرون آورد و فرمود اينها جواب نامه‏هاي همراه شماست. آن دو نفر ازآن حضرت خواستند كه زاد و توشه راه آنان اندك است نيازمند زاد راه بيشتري ‏هستند. حضرت نگاهي به توشه آنان نمود و فرمود: شما را كافي است‏برگرديد. من‏نماز صبح را در مسجد النبي (صلی الله علیه واله) با مردم خوانده‏ام براي نماز ظهر بايد خود رابدانجا برسانم. اين داستان علاوه بر اينكه بيانگر رابطه علي بن‏يقطين و پشتيباني ‏مالي از امام(علیه السلام) مي ‏باشد حكايت از تدبير سياسي عميق و تشكيلات سازمان يافته بين‏امام و علي بن‏يقطين نيز دارد. 3 كمك مالي به شيعيان علي بن‏يقطين جهت كمك مالي به شيعيان و حمايت از آنان‏هر ساله عده‏اي را از طرف خود به حج مي ‏فرستاد و به اين بهانه، پولهاي زيادي به ‏آنها مي ‏پرداخت. مرحوم قمي از قول يونس مي ‏نويسد كه در يكي از سالها براي علي ‏بن‏يقطين 150 حج‏گزار برشمردند و در مواردي كه شيعيان مي ‏بايست ماليات بپردازند به ظاهر از آنها مي ‏گرفت ولي در پنهان به آنان مسترد مي ‏داشت. امام و حمايت از قيام شهيد فخ : جلوه ديگر مبارزان امام موسي بن‏جفعر(علیه السلام) راحمايت از قيام شهيد فخ تشكيل مي ‏دهد. او حسين بن‏علي بن‏حسن المثني بن‏الحسن‏المجتبي (علیه السلام) است و نام مادرش زينب دختر عبدالله محض است و از آنجا كه در سرزمين ‏فخ واقع در يك فرسخي مكه به شهادت رسيد معروف به شهيد «فخ‏» گشت. روايات بسياري در فضيلت اين بزرگمرد نقل شده است از آن جمله اينكه پيامبر(صلی الله علیه واله) به هنگام عبور از سرزمين فخ فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و گفت اي محمد مردي ‏از خاندان تو در اين سرزمين شهيد خواهد گشت و شهيد با او ثواب دو شهيد راخواهد برد. و از امام صادق(علیه السلام) نيز نقل شده است كه به هنگام رسيدن به سرزمين فخ‏نمازگزاردند و در پاسخ به سؤال راوي كه آيا اين جزء اعمال حج است فرمود: نه وليكن در اين سرزمين مردي از خاندان من به همراه عده‏اي شهيد خواهد شد كه‏ارواح ايشان بر اجساد آنان به سوي بهشت پيشي خواهد گرفت. اين بزرگوار كه از ستم و فشار روحي توسط فرماندار مدينه براي علويين به ستوه‏آمد و دست‏به قيام مسلحانه زد و اين جريان در زماني بود كه خليفه ستمگربني ‏عباس به نام «هادي ‏» حكومت مي ‏كرد. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حركت‏آغاز شود. حسين كه رهبري قيام را عهده‏دار بود به خدمت امام موسي (علیه السلام) رسيد. حضرت‏توصيه‏هايي به اين شرح برايش بيان نمود: انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق‏يظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شكا فانالله و انا اليه راجعون: تو شهيد خواهي ‏شد ضربه‏ها را نيكو بزن و نهايت تلاش خود را بنما، اين مردم فاسق هستند به ظاهرايمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان مي ‏دارند همه ما مملوك خداييم وبه سوي او بازمي ‏گرديم. آنچه تاييد و حمايت امام را از اين نهضت‏بيشتر بيان‏مي ‏دارد جملاتي است كه حضرت بعد از شهادت حسين رهبر قيام فخ بيان داشته است‏فرمود: به خدا قسم كه حسين در حالي از دنيا رفت كه مسلمان و نيكوكار و روزه‏دارو امركننده به معروف و ناهي از منكر بود در خاندانش همانند نداشت. هادي خليفه عباسي پس از قيام حسين گفت: والله ما خرج حسين الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصيه في اهل هذا البيت قتلني الله ان ابقيت عليه: به خدا سوگند كه حسين به دستور موسي بن‏جعفر قيام نمود و دنبال نكرد مگر آنچه‏را كه او دوست داشت زيرا او وصي اين خاندان است‏خدا مرا بكشد اگر او را زنده‏نگه دارم. و بالاخره پنجمين جلوه مبارزاتي حضرت امام موسي بن‏جعفر را مي ‏توان در زندانهاي طولاني آن بزرگوار ديد كه خود نشانه جاودانه از فرهنگ مبارزاتي آن‏امام همام مي ‏باشد و همواره شكوه و عظمت مرزبانان حماسه جاويد را فرا راه‏ حق‏جويان قرار مي ‏دهد و لازم است كه در نوشتاري مستقل مورد بحث قرار گيرد. دراينجا جملاتي از زيارتنامه حضرت را يادآور مي ‏شويم كه مي ‏فرمايد: السلام علي المعذب في قعر السجون و ظلم المطامير ذي الساق المرضوض: سلام و درود الهي بر موسي بن‏جعفر آنكه گرفتار شكنجه زندانهاي تاريك بود و با پاهايي مجروح ‏از اين جهان رخت ‏بربست.


دسته بندی : امام موسی کاظم (ع) ,   , 
برچسب ها :